گریه کاینات بر امام حسین علیه السلام


از جمله صفات خداوند ، این است که : در کران تا کران هستی موجودی نیست جز اینکه او را به پاکی می ستاید

«وَ اِن مِن شَی ءٍ اِلایُسَبِّحُ بِحَمدِهِ»(اسراء/44)

و پرتویی از این ویژگی به امام حسین علیه السلام آن است که همه موجودات بر مصیبت و شهادت او می گریند ؛ اما ما گریه آنها را در نمی یابیم همانگونه که ستایش و تسبیح موجودات را.

به علاوه گریه ، تنها جریان یافتن اشک از دیدگان نیست ، بلکه گریه هر موجودی متناسب با موجودیت و وضعیت آن است و همانگونه که در روایات آمده است : ( گریه آسمانها به ظهور قطرات خون ، گریه ماهیان دریا به خروج آنها از آب ، گریه هوا به تیره و تار شدن آن ، گریه خورشید و ماه به گرفتگی آنها و گریه زمین آن بود که هر سنگی جا به جا می شد ، زیر آن قطرات خون نمودار بود.) *
حال با این توضیحات معلوم شد گریه کاینات ؛گریه موجودات جاندار که جای خود را دارد.


تهذیب التهذیب ، ج 2 ،ص355—فضایل و سیره امام حسین علیه السلام در کلام بزرگان،عباس عزیزی،ص377

درخواست دست کمک

سلام محبان علی ابن ابی طالب
مدتهاست که این وبلاگ رو اشتباهی شرکت فیلترینگ مخابرات فیلتر کرده
هر چه قدر هم به شرکت فیلترینگ مخابرات ایمیل زدم و تماس میگیرم هیچکدوم از آنها جوابگو نیستند
 
لطفا هر کی میتونه در این زمینه مرا راهنمایی کنه بسیار ازش ممنون میشم

انشاالله خود آقا علی ابن ابی طالب  دستشو بگیره

یا علی

سلام

سلام عزیزان

یک مشکلی در وبلاگ به وجود آمده که به زودی  انشاالله برطرف میشه

یا عـــلی

عـلی آن شیـر خدا شاه عرب

                    الفتی داشته با این دل شـب

 

شب روان مست ولای تو عـلی

                  جـان عالم به فـدای تو عـلی

 

تقدیم به عاشقان واقعی آن حضرت

 

سلام دوستان

انشاالله بعد از دو ماه که از دوره کد  سربازی نزاجا  برگشتم  وبلاگ به روز رسانی می شود

از همه شما دوستان و عزیزان کمال تشکر و قدردانی را دارم.

به یاد او. . .  .

 

تقدیر و سپاسگذاری ...

سلام دوستان و همکاران عزیز

 

از شما بی نهایت ممنونم که مرا در این وبلاگ یاری فرمودید

 

امیدوارم که اجرتون با  خو د مولا علی باشد

 

این وبلاگ بعد از دو ماه به روز می شود

 

فعلا... 

  به یاد او ... 

سفری به جـهــان غــیـب(مــعــــراج) <قسمت سوم>

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

این چه شمعی است که دلها همه پـروانه اوست؟!...


بازگشت از مقام قرب به سدرة المنتهی:

 

معراج حضرت محمد (ص) بسیار است که ما گوشه ای از آن را در اینجا به قلم کشدیم

در موقع پایان معراج حضرت محمد(ص)نکته خیلی جالبی است که ما در اینجا آن را برای شما به اختصار بازگو می کنیم:

 

پیغمبر (ص) فرمود : چون خداوند کرامتها کرد و التافتها نمود امر به بازگشت داد و فرمود برو و آنچه را که دیدی به ملت اسلام بازگو کن .

 

در اینجا یک نکته عرفانی است که در هنگام بازگشتن از جوار خداوند چگونه به اصطلاح خدا حافظی شد؟آیا پیغمبر فرمود خداحافظ یا خدا خطاب فرمود خدانگهدار !.

 

اینها نبود یک کلمه بین خدا وپیغمبر ادا شد و آن نام مقدس *-* عـــلـی *-* بود .که از علی،اعلی سرچشمه گرفته بود سَُبحانَ العلی الا علی *-* یا عـــلـی*-* .

 

فرمود : رَفرَف(1) آوردند مرا بسدرة المنتهی رسانیدند .آنجا جبرئیل منتظر ملاقات من بود جبرئیل گفت: یا مـحـمـد این کرامات عزت و منزلت که از حضرت رب العزه یافتی هرگز برای هیچ ملک مقربی و پیغمبر مرسلی نبوده است.

 

این مقامی است که تو درک نموده ای این قربی است که زمان و مکان ندارد و بپاس تقرب آن شاکر باش که خدا شاکران را دوست دارد .

پیغمبر آب مسحور و نارونور و و آنچه در مسراداقات عرش دیده بود برای جبرئیل گفت. این مقام حجب نورانیت و عجایب عوالم ملکوتیست که جز تو کسی ندیده است. پیغمبر (ص) فرمود چون به خانه  ام هانی  برگشتم هنوز شب بود .اندکی استراحت نمودم تا صدای بلال با اذان بلند شدم .اولین کسی که رسید علی بود و سلام نمود و گفت:...

 

من تعجب کردم و تبسم نمودم گفتم یا علی از حال من چه دانستی؟گـفـت : یا رسول الله به حـق آنکس که تو را به رسالت فرستاد که من واقف شدم بر تمام احوال دیشب و در تمام مراحل با شما همراه بودم .پیغمبر فرمود به چه دلیلی با من بودی؟

 

عــلی(ع) دست خود را زیر امامه خود کرد و یک انار برداشت و گفت: آن دست که در پس حجاب غیبی ظاهر شد و انار را برداشت آن دست من بود؟!... .

 

عاشقان واقعی علی خوش به حالتان باد.

 

یا عــــــلی

یا عــــلی

یا عــلی

یا عـلی   ...

 

(1) : مرکب حضرت رسول اکرم بعد از بُراق

سفری به جـهــان غــیـب(مــعــــراج) <قسمت دوم>

قلم عاجز است از وصف تو...

فقط میتونم بگم :

عید سعید غدیر خم بر تمامی عاشقان امام علی(ع) مبارک باد

 

 

هر کجا که هستی 3 صلوات برای تعجیل در ظهور آقا بفرست 

 

اَشهَدُ اَن لااِله الا الله واَشهَدُ اَنَّ مُحمّد رَسولُ الله و اَشهَدُاَنَّ عَلیٌ وَلیُ الله

 

بازدید از بهشت :

 

چه بوی خوشی چه را یحه دل انگیزی، چه کاخ های زیبایی ، چه درختانی ، چه باغ هایی ، آن ملائک را ببین خشت های طلاو نقره بر دست دارد و خانه هایی بنا می کنند اما گاهی دست از کار می کشند به جبرئیل گفت:

آن خشت ها کارهای خوبی است که بنده مومن انجام می دهد هر گاه دست از کار خوب و عمل صالح برمی دارد فرشته ها هم کارشان را تعطیل می کنند .

 

 بهشت هشت در دارد پیامبر جلو رفت دید روی هر دری از درهای بهشت چیزی نوشته است اولین نوشته این بوده :

 

الصَدَقَةُ بِعَشر امثالهاوَ اَلقَرضُ بِثَمانیةُ عَشَر

 

صدقه ده برابر و قرض دادن هجده برابر اجر و پاداش دارد .

 

مــحـمــد وارد شد بوی عطر زعفران مشامش را پر کرد آرامشی بر جانش نشسته بود جبرئیل گفت بر هر دری چهار کلمه است و هر کلمه بهتر است از دنیا از و آنچه در آن است  به شرط عمل ، پیامبر بی قرار بود تا این کلمات را به خاطر بسپارد و برای امتش به سوغــات آورد .

پس به در اول رسید به خط نور نوشته بود :لااِله اِلاّ الله، مُحمّدٌ رَسولُ الله، عَلیٌ وَلیُ الله

 

خوب نگاه کرد دید با خط ریزتر زیز آن نوشته بود : برای هر چیزی راهی است و راه رسیدن به شادمانی اول قناعت ، دوم سخن حق گفتن ، سوم ترک حسد و چهارم همنشینی با نیکان است.

 

پس به در دوم رسیدند نوشته را خواند :لااِله اِلاّ الله، مُحمّدٌ رَسولُ الله، عَلیٌ وَلیُ الله

 

زیر آن نوشته بود برای هر کاری چاره ای است و برای خشنودی در قیامت چهار کار لازم است :

1-       دست مهربانی بر سر یتیمان بکشید .

2-       به زنان بی شوهر مهربانی کنیدو حاجات آنها را برآورید.

3-       درماندگان و بیچارگان را دستگیری کنید .

پیامبر زیر لب گفت : عجب عباراتی چه زیبا ! چه راهگشا !

 

پیامبر به در سوم رسید بر آن نوشته بود :  لااِله اِلاّ الله، مُحمّدٌ رَسولُ الله، عَلیٌ وَلیُ الله

 

 زیر آن نوشته بود اگر آرامش و عافیت دنیا را می خواهید چهار خصلت پیشه کنید .

 

کم سخن بگوئید ، کم بخوابید ، میانه روی و اعتدال اختیار کنید ، بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید پیامبر شگفت زده گفت عجیب است هر دری را رمزی است .

 

به در چهارم رسید نوشته بود لااِله اِلاّ الله، مُحمّدٌ رَسولُ الله، عَلیٌ وَلیُ الله

 

زیر آن نوشته بود هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد باید احترام پدر و مادر را نگه دارد و به آنها مهربانی کند هر کس به خدا و رسول و روز قیامت ایمان دارد باید آنچه می گوید حق باشد وگرنه ساکت باشد پیامبر فرمود :

چه تاکید عجیبی در این جمله دو بار به ایمان به خدا و روز قیامت اشاره شده است . 

 

یعنی اهمیت گزیده گویی و خاموشی چقدر زیاد است جبرئیل گفت: آری همه فتنه ها از کلام ناحق بر می خیزد .

 

به در پنجم رسیدند نوشته بود لااِله اِلاّ الله، مُحمّدٌ رَسولُ الله، عَلیٌ وَلیُ الله

 

وزیر آن نوشته بود  اگر کسی می خواهد به او ظلم نشود به کسی ظلم و ستم نکند .اگر کسی می خواهد کسی به او دشنام ندهد ،به کسی دشنام ندهد . هرکس می خواهد ذلیل مردم نشود کسی را خوار و ذلیل نکند . هرکس می خواهد به ریسمان محکم الهی چنگ بزند به وحدانیت خدا و رسالت خاتم انبیا و امامت امام علی مرتضی چنگ بزند .

 

به در ششم رسیدند با خط نور نوشته بود لااِله اِلاّ الله، مُحمّدٌ رَسولُ الله، عَلیٌ وَلیُ الله

 

وزیر آن نوشته بود هر کس می خواهد قبر او گشاده شود مسجدی بسازد . و هرکس می خواهد حیوانات درون خاک بدن او را نخورند در مسجدی بنشیند. و هر کس می خواهد منزل خود را در بهشت ببیند مساجد را با فرش بپوشاند و برای نماز مردم آماده کند .

 

تبسمی شیرین بر لبان محمد (ص) نشسته بود همه اش برای مردم جبرئیل گفت :

 

کلید درهای بهشت ، همه اش خدمت به خــلــق است!

 

به در هفتم رسیدند  جبرئیل گفت : نوشته های در هفتم به نگاه تو خوانده می شود شادی در رگ های او می دوید و غرق در رو حانیت بود و به عاقبت امتش می اندیشید آیا راه های ورود به بهشت آسان است ؟ آیا دست یابی به این کلید ها آسان است ؟

 

محمد(ص) در این اندیشه بود که جبرئیل او را ندا داد و به در آخر برد بر در آخر نوشته بود لااِله اِلاّ الله، مُحمّدٌ رَسولُ الله، عَلیٌ وَلیُ الله

 

و زیر آن نوشته بود هر کس میحواهد که از هر دری بخواهد وارد شود باید چهار خصلت داشته باشد

سخاوت و جوانمردی پیشه کند ، به اخلاق خوش خود را بیاراید ، به نیازمندان صدقه دهد ، از اذیت و آذار مردم بپرهیزد .

 

 **پیامبر فرمود : عجیب است باز هم حقوق مردم !.**

 

بازدید از جهنم :

 

جبرئیل گفت اینک نوبت جهنم است غمی بزرگ قلب پیامبر را فرا گرفت چگونه توان نگریستن به آتش را خواهد داشت ؟

 

چه صدای وحشتناکی ، چه ضربه سهمگینی ، چه شعله سیاه و سوزانی مالک دوزخ گفت : ای محمد(ص) اگر یک حلقه از زنجیر های آتش جهنم بر کوه های دنیا نهند همه کوه ها گداخته می شوند پیامبر به جبرئیل فرمود : بهتر است به جهنم برویم و در های آن را ببینیم جبرئیل گفت : جهنم هفت در دارد بر هر در سه کلمه نوشته شده که هر کلمه آن از دنیا و هر چه در آن است بهتر است .

 

به فرمان جبرئیل در های جهنم بسته شد محمد(ص)جاوی در اول ایساد و این کلمات را خواند :

 

هرکس به خدا امید داشته با شد رستگار می شود

هر کس از خدا بترسد مصون و در امان می ماند

هر کس به غیر خدا مفرور شود هلاک می گردد.

 

پیامبر به همراه جبرئیل به در دوم رسیدند این کلمات ب در آن نوشته شده بود :

 

هر کس می خواهد در قیامت عریان محشور نشود در دنیا برهنه را بپوشاند

هر کس می خواهد در قیامت تشنه نباشد در دنیا تشنه را سیراب کند

هر کس می خواهد در قیامت گرسنه نباشد در دنیا گرسنگان را سیر کند.

 

ناگهان صدای مهیب آتش جهنم بلند شد پیامبر فرمود : چگونه پوست نازک بدن تحمل چنین آتشی را دارد ؟

 

به در سوم رسیدند برآن نوشته بود :

 

لعنت خداوند بر دروغگویان باد ، لعنت خداوند بر تکذیب کنندگان باد ، لعنت خداوند بر ستمکاران باد .

 

پیامبر به سرعت عبور کرد و به در چهارم رسیدند جبرئیل خواند :

                                                                         

از هوس های نفسانی پیروی نکنید چون ایمان شما را ضعیف می کند و زبان شما را در کاری وارد می کند که فایده ندارد

هرکس زبانش بیهوده سخن گوید از رحمت خدا محروم خواهد شد.

 

به در پنجم رسیدند نوشته بود :

 

**من حرام هستم بر مطیع خدا و رسول و دوستان و خاندانش**

پیامب فرمود عــجــیــب است ! جبرئیل گفت : *مطیع ولایت شفاعت را نیز با خود می آورد*

 

به در ششم رسیدند نوشته بود :

 

من حرام شدم بر کسی که در عبادت خدا جد و جهت می کند،من حرام شدم بر کسی که برای خدا گواهی دهد ، من حرام شدم بر کسی که روزه دار است .

 

به در هفتم رسیدند جبرئیل گفت : ای محمد تو بـخـوان ، پیامبر خواند:

 

حساب خود را داشت باشید قبل از آنکه از شما حساب بخواهند ، نفس خود را ملامت کنید قبل از آنکه خداوند شما را ملامت کند ، برای طلب مغفرت پیش از آنکه کارنامه اعمال گشوده شود تضرع و زاری کنید .

 

پیامبر بی اختیار خم شد و به سجده افتاد جبرئیل گفت : ای محمد گریه نکن حضرت فرمود  : چگونه اندوهگین نباشم در حالیکه می بینم از امت مرا در آتش می اندازند .

 

وادامه سفر ......

 

{ بر گرفته از کتاب – الگوی من ، سید جواد بهشتی }

 

سفری به جـهــان غــیـب(مــعــــراج)                 <قسمت اول>

«منزه است آن خدای که بنده خود را شبی از مسجد الحرام به مسجدالاقصی که گردا گرش را برکت داده ایم  سر داد تا بعضی از آیات خود را به او نمائیم هر آینۀ او شنوا و بیناست»

اسراء 1

 

سال دهم بعثت ، ماه رمضان پیامبر روزۀ خود را افطار کرد به مسجد الحرام آمد آسمانیان برای میزبانی بهترین خلق خدا  یعنی مــحــمد مصطفی آماده می شوند خداوند به بزرگترین فرشتۀ خود فرمود : ای جبرئیل ! با کمال اب و توضع بر حبیب ما وارد شو طوری که اسرافیل در جانب راست تو  و میکائیل در جانب چپ تو باشد.

 

ای جبرئیل برو و حبیب ما را به عرش بیاور . ای جبرئیل او دوست من است و من دوستدار او ، او طالب است و من مطلوب ، او عابد است و من معبود ، او حامد است و من محمود ، او شاهد است و من مشهود ، او یاد کننده است و من یاد شده ، او ناظر است و من منظور ، او شاکر است و من مشکور، او میهمان است و من میزبان ،او سرور پیامبران است و من خداوند  جهانیان.

 

جبرئیل از عرش به زمین فرود آمده ندا می دهد : ای مقصود زمین و آسمان برای سفر آماده شو پیامبر می گوید چگونه به عرش بریم . با این براق ، براق مرکبی بود عجیب خلقتش از نور  از درازگوش بزرگتر و از اسب کوچکتر صورتش شبیه آدمیان گوشش چون گوش فیل پایش چون پای شتر پشتش چون مروارید سپید دو بال درشت چون پر طاووس حرکتش مانند برق ، لوحی بر پشتش  از زر و حریر  بر  آن نوشته شده بود  : سوار شو ای محمد (ص) .

خداوند تو را طلب کرده و فرشتگان در انتظار آمدنت لحظه شماری می کنند .

 

جبرئیل نزدیک می شود با آبی از حوض کوثر دست و روی محمد را می شوید حلّه ای از نور بر تنش می کند نعلین کرامت بر پا  و  عمامه رحمت بر سر .

جبرئیل رکاب براق را می گیرد و ملائک تسبیح گویان ، خداوند را به وحدانیت و محمد را به رسالت یاد می کنند

 

اَشهَدُ اَن لااِله الا الله     اَشهَدُ اَنَّ مُحمّد رَسولُ الله.

 

از مسجد الحرام پرواز می کنند و در بیت المقدس فرود می آیند .پیامبران صف در صف  چشم انتظار اویند همه برخاستند و به استقبال آمدند

 

آدم(ع) صفی جلو آمد و محمد(ص) را بغل گرفت و گفت  حبیب من تو بهترین ذریّه ی من هستی به پاس وجود تو توبه من قبول شد .

سپس نوح(ع) جلو آمد و محمد(ص) را به سینه فشرد و گفت : ای سید محترم  به برکت و وجود تو خداوند کشتی را از طوفان نجات داد و دشمنان مرا هلاک کرد .

ابراهیم (ع) قدمی برداشت و جلو آمد عجب شباهتی،چه لبند مهربانی، چه نگاه نافذی ابراهیم (ع) گفت : ای نور دیدۀ پدر به برکت تو خداوند مرا از آتش نمرود خلاص کرد و به پاس تو خداند به من توفیق داد تا کعبه را بسازم و بت ها را بشکنم .

 

محمد(ع) تبسم کرد دانه های عرق از پیشانیش جاری بود .

 

آنگه موسی جلو آمد و بر پیشانی محمد بوسه زد و گفت: ای نبی مکرم ای افتخار پیامبران به حرمت تو خداوند با من سخن گفت و مرا به مناجات در طور سینا مشرف ساخت .

سپس عیسی (ع)با چهره نورانی و جذاب با لبخندی مهربان محمد(ص) را غرق در بوسه کرد وگفت : ای سید عرب و عجم به خاطر وجود تو هستی این همه شرافت یافته تو امیر و فرمانده ما هستی و تو شــافــــع روز محشر و صاحب محراب و منبری 

 

لحظاتی بعد صدای ملکوتی جبرئیل به اذان بلند شد:

  

اَشهَدُ اَن لااِله الا الله     اَشهَدُ اَنَّ مُحمّد رَسولُ الله.

 

پیامبران همه تکرار می کردند:  اَشهَدُ اَنَّ عَلیاً وَلیُ الله همه صف در صف ایستادند و محمد (ص) را جلو راندند میکائیل اقامه گفت و همه به جماعت نماز گزاردند .

 

جبرئیل گفت : ای پیامبران شاهد باشید  ای فرشتگان همه شاهد باشید که من ثواب اذان خود را به امت پیامبر آخر الزمان بخشیدم پیامبران و فرشتگان گفتند ما نیز ثواب نماز خود را به امت این سید بشر بخشیدیم .آنگاه پیامبر برخاستند و محمد را بدرقه کردند تا سفر آسمانی خود را آغاز کند.

 

آســـــــمــــــــان اول:

 

پیامبر از جبرئیل پرسید به کجا می رویم؟ جبرئیل گفت: به آسمان اول . دیری نگذشت که به ملکی زیبا زیبا با حشمت و جاه تمام در برابر دیدگان محمد قد برافراشت جبرئیل گفت: هر آسمان موکلی دارد مانع از ورود شیطان می شود این فرشته موکل آسمان اول است . و هر موکلی هفتاد هزار ملک و هر کدام هفتاد هزار ملک  ناگهان صیحه ای او را به عقب کشاند هراسان پرسید او کیست ؟ فرشته ای بود بس کریه و غضبناک و به پیامبر خوش آمد گفت اما بر لبانش هیچ خنده ای نبود جبرئیل گفت نترس محمد (ص) او خازن و مالک جهنم است سکوت بر لبان محمد مهر زده بود. نگران نگاه می کرد جبرئیل گفت : خداوند به دست او از گنهکاران انتقام می گیرد . پیامبر فرمود : آیا ممکن است به او فرمان دهی جهنم را به من نشان دهد؟ جبرئیل ندا داد مالک جهنم را به پیامبر نشان بده.

لحظه ای نگذشت که محمد بی تاب و وحشت زده خود را عقب کشید. آه آن پرده را بینداز  چه صحنه موهش و وحشتناکی بس است جبر ئیل آن در را ببند .

 

جبرئیل گفت برویم فرشته ای در انتظار توست . فرشته ای بود بس اندوهگین سر به زیر داشت و لوحی را به دقت نگاه می کرد محمد(ص) پرسید او کیست ؟ جبرئیل گفت : ملک الموت ، فرشته مرگ  گفت هیچ خانه ای نیست که در هر روز پنج نوبت به آن سر نزنم .

پیامبر از جبرئیل پرسید : آیا از مرگ حادثه ای بزرگتر است ؟ جبر ئیل گفت : آری بعد از مرگ و صحنه ای درد ناک در برابر دیدگان محمد گشود پیامبر بی اختیار گفت : آه خدای من . کسانی را دید که فرشته ای با جرئۀ آتش لب های ایشان را می برید و سنگ آتشین در دهان ایشان می انداخت آنگاه سنگ از زیر ایشان بیرون می آمد . پیامبر پرسید این ها کیانند؟ جبرئیل پاسخ داد این ها مال یتیم را به ظلم می خورند آنگاه این آیه را تلاوت کرد :

 

نساء 10- ترجمه:آنان که اموال یتیمان را به ستم می خورند لقمه های آتش را در شکم فرو می برند و به زودی آنها را به جهنم فرو می کشاند »"

 

آنگاه پیامبر متو جه کسانی شد که از پوست و گوشت ایشان لقمه می گرفتند و در دهان ایشان می گذاشتند پرسید این ها کیانند؟ جبرئیل گفت : آنهایند که غیبت مردم را می کردند  و پشت سر یکدیگر بدی می گفتند .

 

جمعی را دید که سفره عالی گسترده و غذا های خوب در سفره نهاده اما مردار می خورند پرسید اینها کیانند؟ جبرئیل گفت آنها غذا های حلال داشتند اما از غذا های حرام می خوردند .

 

آنگاه مردی را دید با شعله های آتش دهان ایشان را می بریدند جبرئیل گفت : اینها مردم سخن چین هستند که بین مردم فتنه می اندازند .

 

آســـــــمــــــــان دوم:

 

حبیب خدا محزون بود ونگران امت خود نگران غفلت دوستانش و عصیان پیروانش ناگهان صدای ملایم خوش آمدگویی فرشتگان را شنید .

سلام بر محمد(ص) خــاتم پیامبران سر بلند کرد دو جوان زیبا و نیکو رخسار را پیش رو دید .

جبرئیل پیش آمد و گفت : اینها یحیی و عیسی هستند پیامبر جلو رفت و با ایشان مصافحه کرد و صورتشان را بوسید آنگاه به آسمان دوم حرکت کرد عجب عظمتی .! عجب جلال و جبروتی ؛ چه عطری چه زیبایی سحر انگیزی ! پیامبر از این همه زیبایی در شگفت بود .

فرشته ای را دید که خیر خواه ترین فرشته نسبت به مومنان بود پیامبر به او دعا می کرد و فرشتگان آمین می گفتند پیامبر فرشته عجیب دید پرسید این کیست ؟ جیرئیل گفت او او فرشته حسابگر قطرات باران است – پیامبر از او پرسید آیا حسابی است که تو از آن ناتوان باشی  گفت: آری آنگاه که امت تو بعد از نماز بر تو و آل تو صلوات می فرستند خـــداوند ثواب آن را آنقدر مضاعف می کند که من از حساب آن ناتوانم .

 

پیامبر فرشتگانی را دید که خداوند را پیوسته ستایش می کنند و در پیشگاه خدا سجده می کنند پیامبر چشمان خود را بست ارواح مومنان را دید که در آسمان دوم چون حلقه ای نور سیر می کنند  به آنان فرمود:

 

السَلامُ عَلَیکُم و رحمة الله وَ بَرَکاتُه

 

آســـــــمــــــــان سوم:

 

صدای تحسین فرشتگان گوشهای پیامبر را نوازش می داد  هر چه قدر سیر پیامبر به آسمان بیشتر می شد سبکتر و سریعتر می شد پیامبر در این اندیشه بود که چگونه می تواند آنچه را می بیند برای امتش بگوید او سعی می کرد همۀ دیدنی ها را به خاطر بسپارد .

 

در آسمان سوم  فوج فوج فرشتگان را می دید که دور هم می چرخیدند  و محمل نوری با خود حمل می کردند و به تقدیس و تسبیح خدا مشغول بودند آنها پیوسته به سجده می افتادند و ذکر می گفتند .

ناگهان چشم پیامبر به جوانی افتاد بسیار زیبا ، زیباتر از اطلس چون گلبرگ حریر .

چون آفتاب درخشنده چون آب زلال پرسید او کیست؟ جبرئیل گفت برادرت یوسف.

 

آســـــــمــــــــان چهارم:

 

تختی بود از نور فرشته ای بر او نشسته با شکوهی تمام و هیبتی بی نظیر  سلام کرد سلام بر احمد که جمله سعادت در فرّ تو می بینم و به تو تبریک می گویم .

پیامبر پرسید این همان فرشته ای است که امور جهان به دست اوست ؟ جــبرئیل گفت : آری آسمان چهارم مرکز فرماندهی فرشتگان است .

محمد صدای همهمه فرشتگان را شنید آنها زمزمه می کردند :

 

حَیَّ عَلی الصَّلاة   بشتابید برای نماز حَیَّ عَلی الفَلاح   بشتابید برای رستگاری  جـــبرئیل گفت :  قَد قامَتِ الصّلاة .

محمد ادریس را دید که مشغول درس دادن است سلام کرد و تحیّت شنید.

آنگاه گنبدی دید که از آن زیباتر ندیده بود دارای چهار ستون و چهار در بود آن را با استبرق سبز پوشانده بود جبزئیل گفت : این صورت شهری است که شیعیان تو و شیعیان وحّی تو  علی بن ابیطالب (ع) در آن جمع خواهند شد.

 

 پیامبر پرسید آن پیر کیست؟ جبرئیل گفت : او شیطان است در کمین است تا شیعیان را از ولایت عــــاـــــی(ع) باز دارد .پیامبر فرمود :شیطان را در دوستان ما راهی نیست.

 

 آســـــــمــــــــان پنجم:

 

حقیقت نماز در آسمان پنجم بود انوار فرشتگان فوج فوج و حلقه حلقه تماثل علی (ع) را طواف می کردند و به سوی قصری از نور می شتافتند .

 

پیامبر شیفته و شیدا شده بود آیا این علی بود یا تماثل علی فرشتگان به تسبیح مشغول بودند و به صوی قصر نور می شتافتند .

 

جبرئیل گفت : این قصر از آن عــلــی و این آسمان از آن علی است.

 

آســـــــمــــــــان ششم:

 

پیامیبر اکرم در آسمان ششم حضرت موسی را دید که گریه می کند پرسید چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: به حال امت خود می گریم.

 

آنگاه فرشته ای دید که به کرسی نور نشسته و به تسبیح و تقدیس خداوند مشغول است و بر محمد(ص) صلوات می فرستد.

بعد خانه زیبا دید که نامش خانه عزت بود پرسید این خانه از آن کیست؟ جبرئیل گفت:دبیران و نویسندگان.

 

آســـــــمــــــــان هفتم:

 

آسمان هفتم آخرین آسمان و نزدیکترین مرز به سدرة المنتهی پیامبر گفت :چه آسمان زیبایی چه فرشتگان انبوهی .

آنگاه ابراهیم (ع) را دید زیبا و نورانی سلام بر پدرم ابراهیم(ع)،ابراهیم (ع) آغوش باز کرد و گفت : ای احمد به امت خود بگو که درختان بسیار در بهشت بکارند که خاک آن پاکیزه باشد و زمین آن گسترده پیامبر گفت:چگونه یا ابراهیم ؟ ابراهیم گفت : با گفتن

 

لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا باالله  و عقیده داشتن وعمل کردن به آن

 

ناگهان محمد خود را در محاصره آب یافت تا چشم کار می کرد دریا بود و دریا بود پرسید اینجا کجاست؟ جبرئیل گفت : بیت المعمور ، محمد نماز گزارد.

 

جبرئیل و پیامبردر آسمان هفتم سیر می کردند تا به نهر هایی رسیدندمعطر با نورهای آلوان و شگفت انگیز ، جبرئیل گفت:این شهر کوثر است و آن نهر رحمت.

 

آنگاه گفت اکنون باید به بــهــشــت برویم ...  .

 

 

{ بر گرفته از کتاب – الگوی من ، سید جواد بهشتی }

ادامه نوشته

پاسخ کوبنده :

جانم به قربانت یا علی
 
ابن عباس گويد:
 
روزي خليفه دوم رو به علي (ع)کرد  و به عنوان اعتراض به وي گفت : اي ابا الحسن، وقتي از تو سوالي مي کنند چرا اينقدر در نظر دادن شتاب مي کني؟(و چرا در مسائل درنگ وتامل نمي کني)
 
حضرت در پاسخ او انگشتان دست خود را باز کرده فرمود : اين چند تا است؟
 
خليفه گفت : پنج تا ، علي(ع) فرمود : چرا در پاسخ دادن عجله کردي؟
 
گفت : اين مسئله (جزئي و بسيار ساده)بر من پوشيده نيست .
 
حضرت فرمود : من در اموري که بر من پوشيده نيست پرشتاب ترم( همان امور نزد من همين گونه ساده و پاسخ آن روشن است).
 
 
 
«بحار الانوار، جلد 40،ص147( به نقل از پيشگويي هاي امير المومنين علي بن ابي طالب(ع) ، سيد محمد نجفي يزدي ، ص17 ، انتشارات عصر ظهور).»
 
 

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

وقــت نــمـــاز

 

هنگامی که وقت نماز می شد  امیر المومنین علی علیه السلام بر خود می لرزید و رنگش تغیر می کرد . به حضرت عرض کردند چرا این حالت را پیدا می کنید

 

 می فرمود : آن موقع فرا رسیده تا امانتی را بر دوش کشبم که خداوند بر آسمانها و زمین و کوه ها عــرضــه داشت و همه از تحمل آن امتناع کردند و ترسیدند ولی انسان در نهایت ضعف آن را پذیرفت و من نمیدانم که آن امانت را درست حمل می کنم یــا خــیــر !

 

(بحار ، ج41، 17-24 )

 

 

غـسـل پـیـامـبـر (ص)

 

لحظه ای که برای غسل دادن رسول خدا (ص) آماده می شدم ، همین که بدن پاک و پاکیزه آن حضرت را در سکو نهادم ، صدایی از گوشه اتاق به گوشم رسید که گفت : « عــــلی ! محمد را غسل مده ، بدن پاک و مطهر او احتیاج به غسل و شستشو ندارد .»

 

از سخن او در دلم گمانی پیدا شد  (اما به زودی بر طرف شد و به خود آمدم و ) گفتم  : وای بر تو ، تو که هسی ؟! پیامبر خدا (ص) ما را به غسل و شستشوی خود فرمان داده است وتو از آن نهی می کنی ؟!

 

 در همین حال آواز دیگری با صدای بلندتر شنیده شد که گفت :

 

« عـــلی !  او را بشوی و غسل ده، بانگ نخستین از شیطان بود . او به سبب رشک و حسدی که بر محمد (ص) دارد ، خوش ندارد که وی با غسل و طهارت پای بر بساط پروردگار خویش بگذارد ».

 

گفتم ای صاحب صدا ! از اینکه او را به من معرفی کردی ، خدا به تو پاداش نیک دهد ، اما تو کیستی ؟

 

گفت : من خضر نبی هستم که برای تشییع جنازه پیغمبر خــاتــــم (ص) آمده ام .

 

 

(فضائل الخمسه من الصحاح السته، جلد 3،ص37)

زیبایی های دنیا ؟!

لطفا قبل از اینکه  این مطالب رو نخوندین نظر ندین ؛  نظر رو میخوام چی کار هدف اینکه  این مطالب خوانده بشه و قدری در این مطالب تامل بشه  ؛ انشاالله .   

 

روزي جابر بن عبد الله انصاري ، صحابي معروف ، در حضور امام علي (ع) بوده و آه عميقي کشيد . امام علي (ع) به او فرمود : گويي براي دنيا اين گونه نفس عميق و آه طولاني کشيدي !

 

جابر عرض کرد : آري ، به ياد روزگار و دنيا افتادم و از ته قلب آه کشيدم

 

علي (ع) به او فرمود : جــابـر ، تمام لذت ها و عيشها و خوشي هاي دنيا در چند چيز است : خوردني ها ، آشاميدني ها ، شنيدني ها ، بو ييدني ها ، مرکب سواري ، لباس و ...

 

 

لذيذ ترين خوردي ها عسل است و اين عسل از آب دهان حشره اي بنام زنبور بيرون مي آيد.

گوارا ترين نوشيدني ها آب است و آب هم در همه جا به طور فراوان وجود دارد .

بهترين شنيدني ها <غنا و ترنم> ( موسيقي شهوت انگيز ) است و آن هم گناه مي باشد .

بهترين بوييدني ها بوي مشک است ، و آن خون خشک خرد شده از ناف يک حيوان وحشي به نام آهو توليد مي شود .

بهترين مرکب سواري ، اسب است ، و آن هم کشنده است .

بهترين لباس ابريشم است ، و اين ابريشم از کرمي  بنام کرم ابريشم به دست مي آيد .

 

 

دنيايي که لذيذ ترين و عالي ترين متاعش اين اور باشد ، انسان خردمند براي آن آه و نفس عميق نمي کشد .

 

جابر مي گويد: سوگند به خدا ، بعد ز اين موعظه ، دنيا در قلب من ، راه نيافت .

 

 

(بحار الا نوار <ط جديد> ، ج 78 ، ص11)  

مقام حضرت علی (ع)

اگه این مطلب رو از ته وجودتان بخوانید به بزرگی و عظمت حضرت علی(ع) پی می برید... 

 

جــبــر یـیـــل :

امیر المومنین در یک مجلس تا فرمود : ( سَلونی قَبلَ اَن تَـفقِدونی)

یک نفر از وسط مجلس گفت : یا عــلی  الان جبرییل کجاست ؟

نا گاه علی (ع) یک نظری به ملک و ملکوت انداخت ، فرمود اَنتَ جَبرییل (خودت جبرییل هستی).

تا حضرت فرمود خودت جبرییل هستی از وسط مجلس غایب گردید .

فرمود : نظر کردم از عرش تا فرش جمیع عوالم ملک و ملکوت را هر کس جای خودش بود مگر جبرییل.

(انوار نعمانیه  سید جایری )

 

معلم جبرییل :

 

روزی رسول خدا(ص) نشسته بود و جبرییل در نزد او بود ، حضرت امیر (ع) وارد شد ، جبرییل برای احترام امیر المومنین(ع) به تمام قامت بر خواست ،رسول خدا (ص) فرمد برای این جوان بر می خیزی ؟عرض کرد: بلی یا رسول الله ، علی بر من حق تعلیم دارد ، رسول خدا فرمود : آن چگونه بوده است ،

جبرییل عرض کرد : یا رسول الله چون خداوند متعال مرا آفرید ، از من سوال کرد که تو کیستی و نام تو چیست و من کیستم و نام من چیست ؟

من در جواب متحیر ماندم و ساکت بودم و در آن حال این جوان در عالم انوار حاضر شد مرا تعلیم داد که بگو :

اَنتَ رَبی الجَلیل و اَنا العَبد الذَلیل وَ اِسمی جَبرییل

ترجمه : تو رب جلیلی و من بنده ذلیل هستم و اسمم جبرییل است . از این جهت برای او بر خواستم و او را تعظیم کردم.

 رسول خدا فرمود : یا جبرئیل عمر تو چقدر است ، عرض کرد یا رسول الله ، ستاره ای از عرش هر سی هزار سال یک مرتبه طالع می شود و من آن ستاره را سی هزار مرتبه دیده ام.

( حمله ها و جنگ های حضرت امیر(ع)، ص290) 

او خواهد آمد...

میلاد منجی زمین و زمان ، بزرگ عدل گستر جهان ،

نــور چـشـم منـتـظـران

حضرت صاحب الزمان (عج)

بر همه ایرانیان مبــارک بــاد

 

یا مهدی...

 

روزی تو خواهی آمد از کو چه های باران

تا از دلم بشویی اندوه روزگاران

 

 

قضاوت های حضرت علی (ع)

حساب :

از امیر المومنین _ علیه السلام _ پرسیدند ؛ چگونه خداوند با تمام خلق با آن همه زیادی که دارند محاسبه می کند ؟ فرمود : همان گونه که آنان را با آن همه کثرت روزی می دهد .

 

ونیز پرسیدند ؛ چگونه خداوند با آنان حساب می کند و او را نمی بینند؟

فرمود : آن گونه که آنها را روزی می دهد و او را نمی بینند .

 

(نهج البلاغه ، حکمت 396)

محمد جان اگر نبودی جهان معنا نداشت...

مبعث حضرت رسول اکرم بر جهان اسلام مبارک باد

در غار حرا نشسته بود . چشمان را به افق های دور دوخته بود و با خود می اندیشید . صحرا،تنِ آفتاب سوخته خود را ،انگار در خُنکای بیرنگ غروب ، می شست .

 

محمد نمی دانست چرا به فکر کودکی خویش افتاده است . پدر را هرگز ندیده بود اما از مادر چیزهایی به یاد داشت که از شش سالگی فراتر نمی رفت. بیشتر حلیمه ، دایه خود را به یاد می آورد و نیز جد خود عبد المطلب را . اما،مهربانترین دایه خویش ، صحرا را، بیش از هر کس در خاطر داشت : روزهای تنهایی؛روزهای چوپانی ، با دستهایی که هنوز بوی کودکی می داد ؛ روزهایی که اندیشه های طولانی در آفرینش آسمان و صحرای گسترده و کوه های بر افراشته و شنهای روان و خارهای مغیلان و اندیشیدن در آفریننده آنها یگانه دستاورد تنهایی او بود .

 

آن روز گاه دل کوچکش بهانه مادر می گرفت . از مادر،شبحی به یاد می آورد که سخت محتشم بود و بسیار زیبا ،در لباسی که وقار او را همان قدر آشنا می کرد که تن او را می پوشید .تا به خاطر می آورد ، چهره مادر را در هاله ای از غم می دید . بعد ها دانست که مادر ، شوی خود را زود از دست داده بود ، به همان زودی که او خود مادر را .

روزهای حمایت جد پدری نیز زیاد نپایید .

 

از شیرین ترین دوران کودکی آنچه به یاد او می آمد آن نخستین سفر او با عموی بزرگوارش ابوطالب به شام بود و آن ملاقات دیدنی و در یاد ماندنی با (قدیس نجران ) به خاطر می آورد که احترامی که آن پیرمرد بدو می گزارد  کمتر از آن نبود که مادر یا جد پدری بدو می گذاردند .

 

نیز نوجوانی خود را به خاطر می آورد که به اندوختن تجربه در کاروان تجارت عمو بین مکه و شام گذشت . پاکی و بی نیازی و  استغنای طبع و صداقت و امانت می ستودند ودر سراسر بطحاء او را محمد امین می خواندند . و این همه سبب علاقه خدیجه به او شد ، که خود جانی پاک داشت و با واگذاری تجارت خویش به او از سالها پیشتر به نیکی و پای و درستس و عصمت و حیا و وفا و مردانگی و هوشمندی او پی برده بود خدیجه ، در 25 سالگی محمد ، با او ازدواج کرد . در حالی که خود حدود 40سال داشت .

 

محمد همچنان که بر دهانه غــــار حــراء نشسته بود به افق می نگریست و خاطرات کودکی و نوجوانی و جوانی خویش را مرور می کرد . به خاطر می آورد که همیشه از وضع اجتماعی مکه و بت پرستی مردم و مفاسد اخلاقی و فقر و فاقه مستمندان و محرومان که با خرد و ایمان او سازگار نمی آمد رنج می برده است .

 

او همواره از خود پرسیده بود : آیا راهی نیست ؟ با تجربه هایی که از سفر شام داشت دریافته بود که هر کجا رود آسمان همین رنگ است و باید راهی برای نجات جهان بجوید با خود می گفت: تنها خداست که راهنماست.

 

محمد به مرز 40سالگی رسیده بود . تبلور آن رنجمایه ها در جان او باعث شده بود که اوقات بسیاری را در بیرون مکه به تفکر و دعا بگذراند ، تا شاید خداوند بشریت را از گرداب ابتلا برهاند . او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غـــار حــراء به عبادت می گذرانید .

 

***                                 ***                                     ***

 

آن شب ، شب بیست و هفتم رجب بود . محمد غرق در اندیشه بود که ناگاه صدایی گیرا و گرم در غار پیچید :

 

_ بخوان !

محمد در هراسی و هم آلود به اطراف نگریست .

صدا دوباره گفت :

_ بخوان !

این بار محمد با بیم گفت :

_ من خواندن نمی دانم .

صدا پاسخ داد :

_ بخوان به نام پروردگارت که بیافرید ،آدمی را از لخته خونی آفرید ، بخوان و پروردگار تو ارجمند ترین است ، همو که با قلم آموخت و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت...

و او هرچه را که فرشته وحی فرو خوانده بود باز خواند.

 

***                                ***                                      ***

                            

هنگامی که از غار پایین می آمد ، زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت ، و به جذبه الوهی عشق بر خود می لرزید از این رو وقتی به خانه رسید به خــدیــجه که از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت :

_ مرا بپوشان ، که احساس خستگی و سرما می کنم !

و چون خدیجه علت را جویا شد گفت :

_ آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود ، امشب من به پیامبری خدا برگذیده شدم !

 

خدیجه از شادمانی سر از پا نمی شناخت ، در حالی که روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت :

_ من از مدت ها پیش در انتظار چنین روزی بودم ، می دانستم که تو با دیگران بسیار فرق داری ، اینک در پیشگاه خدا شهادت می دهم  که تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم .

 

پیامبر دست همسرش را که برای بیعت با او پیش آورده بود به مهــربـانی فشرد و گلخند زیبایی که بر  چهره هـمـســر زد ، امضای ابدیت و شگون ایمان بود .

 

پس از آن، علی که در خانه محمد بود با پیامبر بیعت کرد . او با آنکه هنوز به بلوغ نرسیده بود دست پیش آورد و همچون خدیجه ،با پسر عموی خود که اینک پیامبر خـــــدا شده بود به پیامبری بیعت کرد .

 

باشد که از پیروان راستین این بر گذیده خــدا شویم.

 

(حضرت محمد [ص].علی موسوی گرمارودی )

 

در وصف مولا

ذکر علی مولایم اعجاز کرد                           محکوم به حبس عشق گشتیم

عقده ها از زبانم پاس کرد                            حکم ازلی ابد گرفتیم

نام او سرحلقه ذکر من است                        دیدم که رایت علی سبز

کز فروغ او زبانم روشن است                         معجون هدایت علی سبز

گر نباشد جذبه روشن نیستم                       در چنبر آسمان آبی

اون که غوغا می کند من نیستم                   خورشید ولایت علی سبز

من چو مجنونم که در لیلای خود                    از والی هر سیاه مستیم

نیستم در تسبیح مولای خود                        اما ز ولایت علی سبز

ذکر حق دل را تسلی می دهد                      شیرین شکایت علی زرد

آه مجنون بوی لیلا می دهد                          فرهاد حکایت علی سبز

جان مجنون قصد لیلایی مکن                       دستان شهادت علی سرخ

جان یوسف را ذلیخایی مکن                        لبخند رضایت علی سبز

از ذکر علی مدد گرفتیم                               در نا مه ما سیاه رویان

آن چیز که می شود گرفتیم                         امضای عنایت علی سبز

در بوته آزمایش عشق از نمره ۲۰ . ۱۰۰گرفتیم

( شعر نو . ، مرحوم آغاسی)

 

شیعه یعنی ...

شیعه یعنی عشق بازی با خدا

یک نیستان تـک نــوازی با خدا

شیعه یعنی 100 بیابان جستجو

شیعه یعنی حجرت از من تا به او

شیعه یعنی تیــغ ، تیــغ موشکاف

شیعه یعنی ذولفـقـار بی غـلاف

شیعه یعنی عدل و احسان و وقار

شیعه یعنی انـــحــنـای ذولفـقـار

شیعه یعنی شوق ، یعنی انتظار

صاحب آیینه تا صبـح بــهـــار

شیعه یعنی سالک پا در رکاب

تا که خورشیدت شود از رخ نقاب

چشم ما سرشار آب و آتش است

در پی زیبا رخی لولی وش است

گریه ما حق خق ما حق حق است

ناله از هجر ولی مطلق است .

 

(مرحوم آغاسی )

 

مقام حضرت علي در قيامت :

حضرت علي (ع) به حارث فرمود :اي حارث بشارت مي دهم تورا كه در هنگام مرگ هنگام عبور از جهنم و در كنار حوض كوثرو در وقت مَقاسمه بشناسي.


حضرت فرمود : قسمت نمودن آتش دوزخ است "من آن را به تو صحيح قسمت مي كنم "و مي گويم : اي آتش اين مرد از مواليان وپيروان ماست او را رها كن . واين مرد ازدشمنان ماست او را بگير! سپس الميرالمومنين دست حارث را در دست خود گرفت و گفتند اي حارث روزي من از آزارو حسدي كه قريش و مناقين اين امت بر من مي برند خدمت رسوالله (ص) شكايت كردم"رسول خدا دست من را گرفت و در دست خود قرار داد در اينحال فرمودند: چون قيامت بر پا گردد من دست به دامان عصمت تعالي صاحب عرش خواهم زد: و تو اي علي دست به دامان من ميزني: و ذريه و اولاد تو دست به دامان تو ميزنند"و شيعيان شما دست به دامان شما مي زنند.بگو ببينم: در آن حال خدا با پيغمبر چه معامله اي خواهد كرد؟ و پيغمبرش با وصي خود چه معامله خواهد نمود؟


اي حارث! اين را كه گفتم بگير و در دل خود بسپار"اندكي بود از بسيار" آن وقت سه مرتبه فرمود:تو يگانه و متحد هستي با هركس كه دوست داري"و براي توست تمام اعماليكه اكتساب نموده اي . چون حارث همداني دُرربار را از زبان المير المومنين (ع) شنيد از جاي برخواست و چنان مست و مدهوش آن كلام شده بود كه از شدت خوشحالي و سرور نمي توانست ردايش را جمع كند. مي رفت و ردا را روي زمين مي كشيد و با خود مي گفت : پس از استماع اين كلمات من ديگر باك ندارم كه مرگ به سوي من آيد يا من به سوي مرگ ميروم .

 

نصیحت علی (ع) :

شخصیآمد خدمت مولای متقیان علی (ع) گفت : یا امیر المومنین ! مرا نصیحت کن ... فرمود:

 

« نصیحت من به تو این که ؛ از آن کسان مباش که امید به آخرت دارد ؛ اما می خواهد به آخرت بدونه عمل برسد .»

 

مثل همه ما . مامی گوییم حبّ علی بن ابی طالب کافی است ، تازه حب ما حب حقیقی نیست ، اگر حب حقیقی بود عمل هم پشت سرش بود . می گوییم همین وابستگی ظاهری کافی است ! خیال می کنیم علی (ع) از کسانی است که احتیاج دارد ، و اگر فردی انتساب دروغین هم داشته باشند دیگر خیلی خوب ما عجلتاً سیاهی لشگر می خواهیم ، سیاهی لشگر هم کافی است . ما خیال می کنیم یک گریه دروغین بر امام حسین کافی است ؛ ولی امیر المومنین فرمود : اینها دروغ است .

 

اگر حب علی بن ابی طالب تو را به عمل کشاند ، بدان حب تو صادق و راستین است ، اگر گریه بر حسین بن علی تو را به سوی عمل کشاند بدان که تو بر حسین بن علی گریه کرده ای و گریه تو راستین است ، اگر نه فریب شیطان است .

 

« از آن کسان مباش که احساس نیاز به توبه را در وجود خود دارند دیر نمی شود ، وقت باقی است .»

 

برادر !  اگر علی بیاید و من و تو هم برویم خدمتش و بگوییم آقا جان ما را نصیحت کن چنین جمله ای به ما می گوید :

 

« تاکی بگو ییم آقا دیر نمی شود ، حالا وقت باقی است ؟! تا هنوز جــوان هستیم می گوییم ای آقا ! جــوان بیــسـت ساله که دیگر وقت توبه کردنش نیست  ...»

 

(نهج البلاغه ، فیض الاسلام ، حکمت 409، ص1281- علی (ع) از زبان استاد شهید مطهری ، ص245)

دستهای نیایشگر :

 

میلاد حضرت علی مبارک

 

از فاطمه بنت اسد - مادر امیر المومنین (ع) نقل شده که فرمود :

 

 چون علی (ع) متولد شد او را در پارچه ای پیچیده و محکم بستم . علی (ع) تلاش کرد و آن را پاره نمود ، من پارچه را دو لایه کردم باز علی آن را پاره کرد ، همینطور من پارچه را اضافه می کردم و علی آنها را پاره می کرد تا بار آخر که پارچه را شش لایه کردم و در حالی که بعضی از پارچه ها از حریر و بعضی از چرم بود، چون علی را در میان آن گذاشه و بستم علی تلاش کرد و با قوت بازوان خود ، آنهارا پاره کرد

 

آنگاه گفت : ای مادر دستهای مرا مبند که می خواهم با انگشتان خود ، برای خداوند تضرع و ابتهال کنم .

 

(منتهی الا مال ، شیخ عباس قمی ،ص153)

آینده ایرانیان :

در سفینه البحار ماده (ولی ) می نویسد :

 

« علی (ع) در یک روز جمعه بر روی منبری آجری خطبه می خواند ، اشعث بن قیس کندی که از سرداران معروف عرب بود آمد و گفت : یا امیر المومنین ! این سرخ رویان (یعنی ایرانیان ) جلو روی تو بر ما غلبه کرده اند و تو جلو اینها را نمی گیری . سپس در حالی که خشم گرفته بود گفت : امروز من نشان خواهم داد که عرب چه کاره است .

 

علی (ع) فرمود : « این شکم گنده ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت می کنند(موالی و ایرانیان ) روزهای گرم به خاطر خــدا فعالیت می کنند  و آنگاه از من می خواهند که آنها را طرد کنم تا از ستمکاران باشم ، قسم به خدا که دانه را شکافت و آدمی را آفرید که از رسول خــدا شنیدم فرمود : به خدا هم چنان که در ابتدا شما ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر خواهید زد ، بعد ایرانیان شما را با شمشیر به خاطر اسلام خواهند زد »

 

 مغیره همیشه در مقایسه میان علی (ع) و عمر می گفت : علی تمایلش و مهربانیش نسبت به موالی بیشتر بد و عمر بر عس از آنها خوشش نمی آمد .

 

(خدمات متقابل اسلام و ایران ،ص 138 و 139)

مناجات علی (ع) :

علی (ع) در مناجات با پروردگار می فرماید : خــدایـــا ! مرا ببخش نسبت به آنچه به خودم وعده دادم که عمل کنم و بعد وفا نکردم

 

خــدایـــا !مرا ببخش نسبت به آن چیز ها که با زبان به تو تقرب جستم ؛ ولی بعد قلب من با زبانم مخالفت کرد ،

 

خــدایـــا ! مغفرت و بخشش خود را شامل حال ما بگردان نسبت به اشاراتی که با چشم کرده ایم و اشتباهاتی که با زبان کرده ایم و غفلت ها و سهو ها که دل ما کرده است و لغزش ها که به زبان ما جاری شده است .

 

(حکمت ها و اندرزها ،ص222)

میلاد حضرت علی مبارک

اثبات فضیلت علی (ع)

 

حضرت فاطمه (ص) در برابر یکی از افراد نادان مدینه فرمود :

می دانی علی کیست ؟علی،امامی ربانی و الهی و اندامی نورانی و مرکز توجه همه عارفان و خداپرستان و فرزندی از خاندان پاکان ، گوینده به حق و روا ، جایگاه اصلی محور امامت و پدر حسن و حسین دو دسته گل پیامبر (ص)و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است .

ریاحین الشریعه ج۱.ص۹۳

مقاله های ارسالی از دوستان در باره حضرت علی (ع):

علي (ع) در آخرين لحظات
اصبغ بن نباته مي گويد: پس از ضربت خوردن الميرالمومنين(ع)به خدمتش مشرف شدم وخود را روي پاي مباركش انداختموگريه مي كردم.حضرت فرمود:اي اصبغ برخيز! براي چه گريه مي كني؟ من راه بهشت در پيش دارم.
عرض كردم: ميدانم تو عاشق لقاي خدا هستي وراه بهشت در پيش داري.من بر فقدان ومهاجرت تو مي گريم . من بر خود مي نالم.
(1/71. به نقل ازبهارالنوار ج42 ص204)
نامه ي حضرت علي (ع) درباره ي مرگ
محمد ابن ادريس حلي از حضرت صادق(ع) روايت كرده است. كه ان حضرت فرموده اند:
خبر مرگ يكي از اصحاب الميرالومنين (ع) به آنحضرت رسيد. و پس از ان خبر ديگري رسيد كه آن مرد نمرده است.حضرت نامه اي براي آنمرد نوشت كه بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد.خبر از ناحيه ي تو برايمان آمده است كه موجب تشويق فزع وجزع برادران تو شد:"پس از آن خبر.خبر ديگري آمد وخبر اول را تكذيب نمود.و اين خبر موجب سرورو روشني چشم و فرح ما شد".
ليكن اين سرور و فرح سريع النقطاع است. و بزودي تصديق خبر اول به او خواهد رسيد و اين سرور را دريافت خواهد نمود.
پس تو آيا در اين زمينه مانند كسي هستي كه مرگ را چشيده باشد. و سپس زنده شده باشد؟
يا مانند كسي هستي كه از خدا تقاضاي رجوع بدنيا را كرده باشد.وحاجت او را خدا براوره و به دنيا باز گردانده است. و در اينحال او خود را مستعّد و آماده نموده كه از اموال خود آنچه كه موجب خرسندي و خشنودي اوست برداشته و باخود بمحملّ قرار هميشگي و منزل جاوداني ببرد. و براي خود ابداً دارايي وثروتي غير از آن نبيند؟
بدان كه شب و روز- كه پيوسته بدنبال هم ميگردند- با نهايت سعي و جدّ و جهد مي كوشند كه عمر ها را كوتاه كنند. و اموال را فاني و خراب بنمايد واجلها را در نورديده وآخرين نقطه آن را برساند.
(به نقل از بهارالنوارج 1 ص 190)

رنجهای حضرت زهرا (س)...

 از شما به خدای سمیع وبصیر شکایت می کنم :

 

نمی دانی چرا در را آتش زدند ،آنان می خواستند آن نور را خاموش کنند .

 

نمی دانی سینه فاطمه (س)چیست و میخ چه و پهلوی شکسته زهرا (س)چه حال ؟!

 

نمی دانی سقط جنین چیست ؟و سرخی چشم او از چه ؟

 

و گشواره شکسته را چه حال ؟! در برابر دیدگان علی (ع)، آن بلند طبع غیرتمند ،وارد خانه شدند،در حالی که فاطمه (س) لباس خانه بر تن داشت . وبه ستم شیر خدا را در محاصره گرفتند و او را همچون شتر مهار شده ، کشان کشان بردند و زهرای بتول به دنبالش روان ، و پایش به لباسش که بر روی زمین کشیده می شد گیر می کرد و چنان ناله می کرد که دل را کباب می کرد و سنگ را آب . فاطمه (س)از آنان می خواست که پسر عمویم علی (ع)را رها کنید و الا از شما به خدای سمیع و بصیر شکایت می کنم . نه تنها حرمتش را نگه نداشتند بلکه او را ترساندد و علی را همچون اسیر ،ریسمان به گردن بردند ...

 

علی (ع) می دید و می شنید و شمشیرش را تیز و آماده و بازویش قوی و توانا ، اما وصیت برادرش -پیغمبر(ص)- او را باز می داشت و آنچه مقدور کسی نیست ،بر او بار می کرد . چه مصیبت هایی که اگر بخواهم بیان کنم ،کلام به درازا می کشد

در زمانی کوتاه بر این پاکیزه فرود آمد . ای پسر طه!چگونه پس از آن که چشمش را سرخ کردند ،به اطراف می نگریست ؟برایش گریه و ناله کن که دشمنانش او را از گریه و ناله هم منع کرند. گویی که می بینم سیل اشک از چشمانش روان است ، و می گوید:

 

مرا نبیی که پس از بیت الاحزان، خانه شادی و سرور بر گزینم . ای پسر فاطمه (س)! کی ،پیش از قیامت جبت و طاغوت (آن دو را برای مجازات )زنده خواهی کرد .

 

یا علی مددی کن ...